رویای دختری
که به اخر خط نرسیده
در وسط خط, به کما رسید ه ای
برای چشمان بسته ات
هیچ کسی کلافه نشد
حتی در لابه لا ی ابرها دستی گم ...
مهمان ناخوانده ی چشمانت
روی خس ,خس نفسهایت
که صدای خش ,خش برگهای زرد را میداد
راه رفت
تو
بی صدا تر از همیشه شده ای
اینجا
واماندن ساعت مچی ام
و پایان سیاه تو!!
تقدیم به به دوستم( بهار (