• وبلاگ : اخرين سكانس -- اجازه ي هيچ گونه كپي داده نمي شود-
  • يادداشت : رويا
  • نظرات : 0 خصوصي ، 4 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    اين هم زيبا بود مرسي
    پاسخ

    سلام /خواهش مي كنم.شما لطف دارين
    سلام
    آن روز ، جان نثاري زهرا اگر نبود
    امروز ، از ولايت و قرآن اثر نبود
    آن آتشي که خانه زهرا در آن بسوخت
    رشک غدير و بغض علي بد ، شرر نبود
    آنجا قمر دو پاره شد ، اينجا قمر گرفت
    آنجا خبر ز معجزه ، اينجا خبر نبود
    آنجا به شهر مکه و اينجا مدينه بود
    آنجا نبود دختر و اينجا پدر نبود
    آنجا فراز کوه و در اينجا به کوچه ها
    آنجا خديجه بود در اينجا دگر نبود
    ماه علي گرفت در اينجا که نيمه روز
    هنگامه ي گرفتن قرص قمر نبود
    گويند عده اي سند ميخ در کجاست ؟
    ما نيز قائليم که کاش اين خبر نبود
    15:01 يا زهرا...
    پاسخ

    سلام* اميدوارم خوب باشين!ممنونم بابت حضورسبزتون/التمس دعا.......
    + مهتاب 

    اولشو خوب شروع کردي ولي در ميانههاي راه باز موندي

    به کما رسيده اي،ايهام بسيار زيبايي بش دادي،يه نوع به "کما"رسيدن وسکوته!

    ايشاالله همشه واسه موفقيت ها شعر بگي

    پاسخ

    سام ممنون عزيزم
    درغربت اين زمستان
    شايد جدايي ومرگ
    تنها سرود بودن باشد
    چه حاصل از تلواسه هاي ماندن
    درغربتي كه زمستان
    تنها ياداور قار قار كلاغهاست
    و تبسمي كه به انتها رسيده است

    پاسخ

    بسيار زيبا ........مثل هميشه ممنون مينو جان